این قسمت: خانم دکتر و خانواده محترم!

 

 

شاید خیلی بیراه نباشه اگه بهتون بگم بالای هشتاد درصد ایرانیهایی که خارج از کشور زندگی میکنن ترجیح میدن جایی باشن که کمتر ایرانی دور و برشون باشه. ما اول که اومدیم این روستای سوت و کور با خودمون گفتیم خوبیش اینه که ایرانی جماعت دور و برمون نیست. بعد از یه مدت از طریق دوستانمون با خیر شدیم که یک خانم دکتر ایرانی توی بیمارستان شهر کار میکنه. جدی نگرفتیم و دنبالش نرفتیم ببینیم کی ان و چجوری ان چون بالای نود درصد مطمئن بودیم که مثل ما نیستن. بعد از یه مدتی یه روز صبح که هیلده اومده بود خونمون تا یه کم باهام زبان نروژی کار کنه دوباره حرف خانم دکتر رو کشید وسط و گفت که اگه بخوام میتونه شماره ش رو برام پیدا کنه تا آشنا بشیم. من نمیدونستم چی بگم. قاعدتا جالب نبود اگه میگفتم ایرانی جماعت از همدیگه فراری ان! برای همین تشکر کردم و گفتم ممنون میشم اگه بتونه شماره ش رو برام پیدا کنه. وقتی شماره رو فرستاد با خودم فکر کردم که بد نیست اگه یه دوست همزبون داشته باشیم. اونم یه خانم دکتر که شاید بعدا خیلی به دردمون بخوره! اینکه آدم اینقدر منفعت طلبانه به یک رابطه دوستانه نگاه کنه کمی تا قسمتی باعث تاسف و شرمندگیه ولی گاهی اوقات مجبوری! میفهمی؟ مجبووور! همسر به شدت مخالف بود ولی من در یک حرکت انتحاری یه استخاره با تسبیح گرفتم و خوب اومد که بهشون پیام بدم. پس پیام دادم و خودم رو معرفی کردم و گفتم اگه دوست داشته باشین همدیگه رو ببینیم. و اصلا به این فکر نکردم که خب همدیگه رو ببینیم یعنی کی و کجا؟ خانم دکتر جواب دادند که ما امروز و فردا وقتمون خالیه و میتونیم قرار بذاریم. ما اون روز شرایط مهمون داری نداشتیم نه خونمون مرتب بود نه میوه و شیرینی داشتیم بنابراین نمیتونستم دعوتشون کنم. فرداش هم قرار بود با یکی از دوستهامون بریم بیرون. پس طی یک حرکت منگولانه بهشون گفتم که ببخشید ما امروز وسایل مهمون داری مون فراهم نیست و فردا هم خونه نیستیم. و بعد کلی خجالت کشیدم که خب چرا یه وقتی که شرایطشو نداری میخوای با کسی قرار بذاری؟ اون بیچاره هم خیلی گرم و صمیمی گفت خب امروز بیاین خونه ی ما. من هم گفتم مزاحم نمیشیم و ازین تعارفا و اونم اصرار کرد و گفت ما اهل تعارف نیستیم و . خلاصه قرار شد عصری بریم خونشون.

 

همسرجان که دیگه از شدت استرس داشت میمرد و هی من رو ملامت میکرد که ببین ما رو تو چه دردسری انداختی و . . من هم دلم به استخاره خوش بود و گفتم لابد یه خیریتی توش هست و ان شالله که آدم های خوبی ان. رفتیم از گلفروشی شهر یه گلدون خوشگل به ارزش تقریبا دویست و پنجاه هزارتومان خریدیم و رفتیم خونشون که فقط دوتا کوچه با خونه خودمون فاصله داشت. برخوردشون خیلی گرم و صمیمی بود. خانم دکتر کیک پخته بود و همسرشون هم نون بربری!

 

یکی از موضوعات به شدت موردعلاقه ی ایرانیهای خارج از کشور برای صحبت توی دورهمی ها حرف زدن از تفاوت های ایران و خارج یا ایرانیها و خارجیهاست که 99 درصد موارد این تفاوت ها فقط شامل بدی ها و معایب ایران و خوبی ها و مزایای خارج میشه. پس صحبت ها با موضوع نامبرده شروع شد. آقای ف همسر خانم دکتر در باب مسلمان واقعی بودن خارجی ها منبر مفصلی رفتند و اینکه بسیاری از دستورات اسلام اینجا خیلی بیشتر از ایران رعایت میشه رو با ذکر مثال های متعدد توضیح دادند. بعد یهو بحث کشید به دین و اسلام و یه مباحثی مطرح شد که اصلا قرار نبود! یعنی ما هیچ وقت با آدم هایی که از ظاهرشون مشخصه اعتقادات مذهبی و یشون با ما فرق میکنه بحث مذهبی و ی نمیکنیم ولی خب اینا خییییلی میکنن نمیدونم چرا!!!

 

لابلای همون بحث ها و صحبت ها آقای ف فرمودند من قرآن رو دوست دارم و تا حالا یک بار هم کامل خوندمش ولی یه چیزیهایی توش داره که من نمیتونم قبول کنم واقعا حرف خدا باشه. مثلا توی قرآن اینقدر میگه کفار رو بکشید و به دار بکشید و دست و پاهاشون رو قطع کنید من اصلا نمیتونم قبول کنم خدایی که من شناختم اینجوری حرف بزنه.

 

من اگه بخوام به سیستم همسر عمل کنم باید اینجورجاها هم سکوت کامل اختیار کنم و فقط لبخند بزنم ولی خب من هیچ وقت نمیفهمم کی سکوت کردن خوبه و کی بد. برا همین دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و خیلی با ملایمت و با لبخند گفتم البته خب مباحث قرآن کمی پیچیده ست و نیاز به تفسیر داره و اون جاهایی که از کلماتی مثل قاتلوا استفاده شده معنی جنگیدن میده نه کشتن و این تعبیر به دار کشیدن و دست و پا بریدن هم تا جایی که من میدونم توی قرآن نداریم!

 

آقای ف برافروخته شد و گفت چرا میگه به صلیب بکشیدشون چندبار توی قرآن اومده واصلبوهم میخواید الان براتون پیداش کنم؟!!! من گفتم نه آقا اشتباه میکنید همچین چیزی نیست. بعد یهو یه چیزهایی تو ذهنم متبادر شد و این واژه بنظرم آشنا اومد انگار که من هم توی قرآن دیده بودم! یهو یادم اومد قضیه از چه قراره!! گفتم آهااان! اونیکه شما میگید رو فرعون گفته نه خدا! قرآن از زبان فرعون داره نقل میکنه که تو ماجرای معجزه ی حضرت موسی بعد از اینکه ساحرها معجزه رو دیدن و به حضرت موسی ایمان آوردن فرعون گفت به صلیب بکشندشون و دست و پاهاشون رو قطع کنند.

 

بعد واقعا مونده بودم که بخندم یا گریه کنم! با خودم میگفتم بابا اینا دیگه کی ان؟! یارو نشسته قرآن رو باز کرده شروع کرده ترجمه رو لغت به لغت خونده و حالا تفسیر و تاویلش رو که نخونده هیچی حتی دقت نکرده ببینه جمله ها از زبون کی دارن بیان میشن!!

 

خانم دکتر میگفت از یه خانواده ی سنتی میاد و اوایل هم حجاب داشته ولی بعد که دیده اینجا کسی اصلا به آدم نگاه نمیکنه دیگه حجابش رو برداشته! :|

 

میگفت خونشون قبلا کلیسا بوده و واسه همین خیلی حس خوبی داره. برنامه های کلیسا شاده و پر از سرودهای حال خوب کنه. ولی دین ما چی؟ مثلا همین نماز! همه ش تکراریه! خب آدم خسته میشه!!

 

یگه جلوی خودمو گرفتم و بهش نگفتم که بره سخنرانی های حاج آقا پناهیان با موضوع چگونه یک نماز خوب بخوانیم رو گوش بده تا سوالش مرتفع بشه :))

 

میگفت اون اوایل که میخواستم برم استخر خجالت میکشیدم دخترم بهم میگفت مامان بیا هیچ کس نگات نمیکنه. بعد که مایو پ.شیدم و رفتم دیدم واقعا کسی نگاه نمیکنه! ( این حرفها رو میزد که منو تشویق کنه مایو بپوشم برم تو استخر مختلط!!)

 

یه بار بعد از اسکی دعوتمون کردن برای ناهار و من نمیدونستم قبول کنم یا نه چون نمیدونستم گوشت حلال میخرن یا نه. حرف خرید رو پیش کشیدم و گفتم راستی شما گوشتتون رو از مجا میخرید؟ فروشگاه آسیایی گوشت خورشتی نداره! خانم دکتر گفتن اگه مقیدید که حلال باشه فقط آسیایی حلال میاره ولی ما تحقیق کردیم دیدیم فرقی نمیکنه اینا هم حیوون رو بی حسی میزنن و میکشنش برا همین دیگه از فروشگاه های دیگه گوشت میگیریم. من فقط تاکید کردم که آره ما مقیدیم که گوشت حلال استفاده کنیم و یه جوری دعوتشون رو پیچوندم و با اینکه خیلی دلم میخواست ولی بهشون نگفتم تحقیق کردنتون تو حلقم!!!

 

با همه ی این حرفها آدم های خوب و مهربونی ان. تا الان هرجا کمکی از دستشون براومده دریغ نکردن و واقعا مفید بودن. ولی با تمام محبتها و کمک هاشون وقتی ما رو تا حدی میشناسن و اعتقاداتمون رو میدونن باز هم دعوتمون میکنن و گوشت غیرحلال جلومون میذارن من نمیتونم این رو بی احترامی به حساب نیارم. و وقتی میبینم دوستهای خارجی غیرمسلمونمون هیچ وقت همچین برخوردی با ما نمیکنن و ما باید از یه دوست مسلمون ایرانی همچین چیزی رو ببینیم خیلی خیلی خیلی غصه میخورم و ناراحت میشم.

 

بعد از اون روز ماهیگیری که ماجراش رو توی پست قبلی نوشتم تصمیم گرفتیم که دیگه رابطمون رو باهاشون به حداقل برسونیم.

 

حالا موندم اگه واسه دیدن بازی جمعه دعوتمون کردن چیکار کنیم؟ بریم یا نریم؟ آخه خودمون تلوزیون نداریم. با اینترنت هم بعیده بشه درست و حسابی بازی رو دید. بنظر شما بازی جام جهانی ارزشش رو داره؟

 

 

 

این خاطره رو نوشتم که بدونید خیلی از ایرانیهای خارج از کشور و یا حتی داخل ایران تفکراتشون اینطوریه. دین و مذهب رو در حد عقل خودشون میسنجن. هرجا بنظرشون منطقی نیاد میذارنش کنار. دین با عقل و منطق ما مشکل نداره. اتفاقا خیلی هم تاکید داره روی استفاده از عقل و سنجیدن دستورات با عقل. اما بحث اینجاست که عقل بدون اطلاعات نمیتونه تشخیص بده. شما وقتی تخصص و اطلاعات نداری نمیتونی با عقلت تشخیص بدی که فلان دارو یا ماده غذایی برات مفیده یا مضره. مشکل اینجاست که اینها حتی به خودشون زحمت نمیدن وقتی سوالی توی ذهنشون پیش میاد برن دنبال جواب و بپرسن و تحقیق کن. وقتی به حکمی از احکام خدا و دستورات اسلام شک میکنن سریع ساده ترین راه رو انتخاب میکنن. حجاب رو میذارن کنار چون کسی بهشون نگاه نمیکنه. نماز نمیخونن چون تکراریه. گوشت غیر حلال میخورن چون بنظرشون با گوشت حلال فرقی نداره.

 

ما خییییلی غریبیم تو دنیای این آدم ها. خیلی.

 

 

 

همه آنچه باید درباره ایرانیهای مقیم خارج بدانید (4)

همه آنچه باید درباره ایرانیهای مقیم خارج بدانید (3)

همه آنچه باید درباره ایرانیهای مقیم خارج بدانید (2)

رو ,  ,یه ,هم ,خیلی ,ها ,خانم دکتر ,بعد از ,    ,که من ,توی قرآن

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود آهنگ ایرانی باشگاه هواداران انیمیشن سلامت خانه زنان زایمان ایده نامه علمی سلوی نوشته های من تنها ویتا منابع طبیعی و آبخیز داری شهرستان شیروان ای شما! ای تمام عاشقان هرکجا رفتارهای کودک واموزش های مورد نیاز